معنی و قلمرو ادبی و زبانی درس سوم پاسداری از حقیقت فارسی دهم
درختان را دوست میدارم / که به احترام تو قیام کرده اند / و آب را / که مهر مادر توست
معنی: من درختان را دوست دارم؛ زیرا برای احترام به تو ايستاده اند. و آب را به این علت دوست دارم چون مهریه مادر تو، حضرت فاطمه زهرا (س) است.
قلمرو زبانی: مهر: مهریه، کاوین / مادر: منظور حضرت فاطمه زهرا / تو: مرجع ضمیر امام حسین / قیام کردن: برخاستن / و آب را: حذف فعل به قرینه لفظی (و آب را دوست دارم) / مهر مادر، سرخگون، آیینه دار نجابتت، محراب: مسند
قلمرو ادبی: قالب: سپید / قیام درختان: جانبخشی / حسن تعلیل (علت روییدن درختان تو هستی) / اغراق
خون تو شرف را سرخگون کرده است / شفق آینه دار نجابتت / و فلق محرابی که تو در آن / نماز صبح شهادت گزاردهای
معنی: خون تو (شهادت تو ) به شرف، ارزش و اعتبار داده است. (شهادت تو باعث سرافرازی و نشانه شرافت توست.) تو همچون شامگاه و بامداد پاک و زیبایی و خونت مانند سرخی شفق و فلق زیباست.
قلمرو زبانی: شرف: آبرو، بزرگواری/ نجابت: اصالت، پاک منشی، بزرگواری/ شفق: سرخی آفتاب هنگام غروب خورشید / فلق: سپیده صبح، فجر / محراب: مقدس ترین مکان در مسجد، محل قرار گرفتن امام جماعت، در لغت به معنای محل جنگ با شیطان /گزاردن: به جای آوردن، اقامه کردن / سرخگون: پسوند رنگ، یعنی به رنگ سرخ
قلمرو ادبی: خون: مجاز از شهادت، جان باختن / سرخگون کرد: کنایه از اعتبار بخشیدن / «شفق، فلق»: تضاد / شفق آیینه دار: تشخیص
در فکر آن گودالم / که خون تو را مکیده است / هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم / در حضیض هم میتوان عزیز بود / از گودال بپرس
معنی: من در فکر آن گودال هستم که خون تو را خورده است. من تاکنون گودالی که این گونه رفیع و بلند باشد ندیده بودم. در عین ذلت می توان عزیز هم بود. از گودال سئوال کن.
قلمرو زبانی: رفیع: بلند، مرتفع / حضیض: جای پست در زمین یا پایین کوه، فرود / هیچ گودالی: مفعول، ترکیب وصفی (هیچ: صفت مبهم) / عزیز: مسند / میتوان بود: فعل بیشخص (غیر شخصی)
قلمرو ادبی: گودال خون – مکیده: جانبخشی / تلمیح به داستان جان باختن امام حسین / هیچ گودالی – رفیع: متناقض نما / تلمیح به « شَرَفُ المَکانِ باِلمَکینِ» (ارزش هر جای و جایگاهی به کسی است که در آن قرار گرفته است.)/ رفیع، حضیض: تناقض / از گودال بپرس: جانبخشی
شمشیری که بر گلوی تو آمد / هر چیز و همه چیز را در کاینات / به دو پاره کرد: / هر چه در سوی تو حسینی شد / دیگر سو یزیدی… / آه، ای مرگ تو معیار!
معنی: شمشیری که گلوی تو را بریده، همۀ دنیا را به دو بخش تقسیم کرد. هر چیزی و هر کسی که به سوی تو آمد و طرفدار تو شد، بر حق است و هر چه که از تو گریزان شده و مقابل تو ایستاد، بر باطل است. آه ای حسین (ع)، شهادت تو معیار حق و باطل است.
قلمرو زبانی: کاینات: همه هستی
قلمرو ادبی: شمشیری … آمد: کنایه از گلوی تو را برید و شهید کرد / حسینی، یزیدی: تضاد / واژه آرایی: هر، چیز / تلمیح به داستان جان باختن امام حسین (ع)
مرگت چنان زندگی را به سخره گرفت / و آن را بی قدر کرد / که مردنی چنان / غبطه بزرگ زندگان شد
معنی: مرگ باشکوه تو آنگونه زندگی را مسخره و بی ارزش کرد که حتی زندگی، آرزوی مرگی چون مرگ تو را دارد.
قلمرو زبانی: سخره: مسخره کردن، ریشخند / بی قدر: بی ارزش / غبطه: رشک بردن، حال و روز کسی را آرزو داشتن بی آنکه خواهان زوال او باشیم.
قلمرو ادبی: مرگ، زندگی: تضاد / مرگت … به سخره گرفت: جانبخشی
خونت / با خون بهایت حقیقت / در یک تراز ایستاد
معنی: حقیقت که خون بهای توست با خون تو همتراز و هم ارزش است. (خونت، عین حقیقت است).
قلمرو زبانی: تراز: سطح / خونبها : دیه، تاوان کشته شدن کسی، پولی که در ازای خون مقتول به بازماندگان او میدهند.
قلمرو ادبی: خون: مجاز از جان باختن / خونت … ایستاد: جانبخشی
و عزمت ضامن دوام جهان شد / -که جهان با دروغ میپاشد- / و خون تو امضای «راستی» است.
معنی: اراده تو ضامن دوام جهان شد. جهان با دروغ و باطل، متلاشی میشود اما تو با خونت، حقیقت و راستی را رواج دادی و جاری ساختی.
قلمرو زبانی: عزم: اراده، قصد / ضامن: ضمانت کننده، کفیل، به عهده گیرنده غرامت
قلمرو ادبی: اغراق / خون: مجاز از جان باختن / امضا: مجاز از تأیید کننده / تشبیه خون به امضا
تو تنهاتر از شجاعت / در گوشه روشن وجدان تاریخ ایستادهای / به پاسداری از حقیقت
معنی: هیچکس در شجاعت مانند تو نیست و تو معیار شجاعت هستی، در گوشه ای از تاریخ ایستاده ای و از حقیقت نگهبانی میکنی.
قلمرو زبانی: پاسداری: نگهبانی
قلمرو ادبی: تنهاتر از شجاعت: جانبخشی / گوشه تاریخ: اضافه استعاری / وجدان تاریخ: اضافه استعاری
و صداقت / شیرین ترین لبخند / بر لبان اراده توست
معنی: راستی و صداقت مانند لبخندی است که بر لبان تو نشسته است. (تو پاسدار راستی و صداقت هستی)
قلمرو زبانی: صداقت: راستی
قلمرو ادبی: شیرین ترین لبخند: حس آمیزی / لبان اراده: اضافه استعاری / لبخند، لب: تناسب
چندان تناوری و بلند / که هنگام تماشا / کلاه از سر کودک عقل میافتد
معنی: مقام تو آن قدر بلند است که عقل ناتوان انسان در برابر عظمت تو عاجز و متحیر می شود. (عقل از درک عظمت امام حسین (ع) عاجز است)
قلمرو زبانی: تناور: تنومند، فربه، قوی جثه
قلمرو ادبی: کودک عقل: اضافه تشبیهی / کلاه از … میافتد: جانبخشی، کنایه از این که عقل توان شناخت تو را ندارد.
بر تالابی از خون خویش / در گذرگه تاریخ ایستادهای / با جامی از فرهنگ / و بشریّت رهگذار را میآشامانی / -هر کس را که تشنه شهادت است.
معنی: در حالی که در کنار آبگیری از خون خود در مسیر تاریخ ایستاده ای، به انسان هایی که عاشق شهادت هستند، فرهنگ شهادت را می آموزی.
قلمرو زبانی: تالاب: آبگیر، برکه / رهگذار: رهگذر، مسافر / میآشامانی: گذرا شده به وسیلهی ان، گذرای سببی/ فعل میآشامانی در آخر نیز حذف به قرینهی لفظی است.
قلمرو ادبی: اغراق: تالابی از خون / گذرگه تاریخ: اضافه تشبیهی / جام: مجاز از شراب / تشبیه: فرهنگ به جام (شراب) / اشتقاق: گذرگه و رهگذار /
تناسب: خون و شهادت، جام و می، آشامانی و تشنه / اضافهی استعاری: تشنهی شهادت / تلمیح به حدیث «وَ بَذَل مُهجَتَهُ فبکَ لیستنقِذَ عَنِ الضّلالِه و حیرة الجَهالَه = او، حسین (ع)، خونش را در راه تو داد تا بندگانت را از نادانی و سر گردانی گمراهی نجات بخشد.
دیدگاهتان را بنویسید