متن نیایش صبحگاهی دبستان:

پروردگارا دست نیاز را به درگاه تو دراز می کنم

من انسانم ، به آنگونه ای که تو آفریدی.
نمی توانم مثل فرشتگانت پاک و آسمانی باشم.
گاهی فریب می خورم و گاهی ناشکر می شوم و گاهی خودخواهی وجودم را فرا می گیرد.
اما همیشه همیشه همیشه پشیمان می شوم و به سوی تو باز می گردم چون آغوش تو همیشه باز است

پـــــــروردگارا…..
دست نیاز را به درگاه تو دراز می کنم و از کسی خواسته هایم را طلب می کنم که هیچ گاه بر سرم منت نمی گذارد آرزوهایم را به تو می گویم به تو که همیشه راز دار منی…
صمیمی تر از همیشه سر بر آستان ملکوتیت می گذارم و در دل دعا می کنم و از تو می خواهم که آرامش ، برکت و سلامتی را برای خودم ، همه ی مردم ، عزیزان ، دوستانم و خانواده ام ارزانی داری

آمین یا رب العالمین

 

خدایا مرا ببخش

خدای من در هر ثانیه ای که میگذرد، بی شمار نعمت بر من ارزانی کردیتپش قلب دم و بازدم دیدن شنیدن لمس کردن نبض زدن ها پلک زدن فکر کردن!
و نعمات بیشماری که ازشمردن آن ناتوان و قاصرم و من چقدر بی تفاوت میگذرم……
و از نداشته هایی که به صلاحم نبوده ، پیش تو گله و شکایت میکنم!
خدایا برای ناشکری ها و کم طاقتی هایم
برای فراموشکاری ها و بی توجهی هایم
مرا ببخش

 

 

****************************************

خود را به خدا بسپار

خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ است
وقتی که صداقت ها، آلوده به صد رنگ است
خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ است
چون وادی عشق است او، چون دور ز نیرنگ است

خود را به خدا بسپار، آن لحظه که تنهایی
آن لحظه که دل دارد، از تو طلب یاری
خود را به خدا بسپار، همراه سراسر اوست
دیگر تو چه میخواهی ؟! بهر طلبت از دوست

خود را به خدا بسپار، آن لحظه که گریانی
آن لحظه که از غم ها، بی تابی و حیرانی
خود را به خدا بسپار، چون اوست نوازشگر
چون ناز تو میخواهد ، او را ز درون بنگر

خود را به خدا بسپار ، وقتی که تن ات سرد است
وقتی که دل از دنیا ، آمیخته‌ی یک درد است

 

*****************************…

خدای مهربانم …
تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کی غایب بوده ای که حضورت نشانه بخواهد؟
تو کی پنهان بوده ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟
کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نـبـیند
کور باد نگاهی که دیده بانی نگاه تو را درنـیابد
بسته باد پنجره ای که رو به آفتاب ظهور تو گـشوده نشود …
خدایا …
مرا از سیطره ی ذلت بار نفس نجات ده
و پیش از آنکه خاک گور بر اندامم بنشیند از شک و  شرک رهایی ام بخش
چگونه نا امید باشم در حالی که تو امید منی
چگونه سستی بگیرم ، چگونه خواری پذیرم که تو تکیه گاه منی
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش، چنان تجلی کرده ای که عظمت بر تمامی ما سایه افکنده است


برچسب ها: ,